همه رفتند

دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

ادامه در ادامه مطلب...

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید: چه نشینی؟ که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو

کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند

افسوس که افسانه سرایان همه خفتند

اندوه که اندوه گساران همه رفتند

فریاد که گنجینه طرازان معانی

گنجینه نهادند به ماران  همه رفتند

یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران

تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

خون بار٬ بهار! از مژه در فرقت احباب

کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

"ملک الشعرا بهار"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد